کد مطلب:214788 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:313

قرب و بعد و أنواع حد
عن أبی ابراهیم موسی بن جعفر علیهماالسلام، قال: ذكر عنده قوم یزعمون أن الله تبارك و تعالی ینزل الی السماء الدنیا. فقال: ان الله تبارك و تعالی لا ینزل و لا یحتاج الی أن ینزل، انما منظره فی القرب و البعد سواء، لم یبعد منه قریب و لم یقرب منه بعید، و لم یحتج بل یحتاج الیه، و هو ذوالطول لا اله الا هو العزیز الحكیم. أما قول الواصفین: انه تبارك و تعالی ینزل، فانما یقول ذلك من ینسبه الی نقص أو زیادة. و كل متحرك محتاج الی من یحركه أو یتحرك به، فظن بالله الظنون فهلك. فاحذروا فی صفاته من أن تقفوا له علی حد تحدوه بنقص أو زیادة أو تحرك أو زوال أو نهوض أو قعود، فان الله جل عن صفة الواصفین، و نعت الناعتین و توهم المتوهمین. و توكل علی العزیز الرحیم الذی یراك حین تقوم و تقلبك فی الساجدین.

التوحید باب 28 ح 18

ترجمه:

از امام هفتم علیه السلام است كه: جمعی در محضر آن حضرت از گروهی یاد می كردند كه گمان می كنند خداوند متعال فرود می آید به آسمان پایین. فرمود:



[ صفحه 45]



پروردگار متعال فرود نیاید و احتیاجی هم ندارد كه فرود آید. و نظرگاه او (مقام نظر كردن او) از نزدیك و دور برابر است: زیرا كسی كه به او از جهت معنوی نزدیك است هرگز با دوری ظاهری دور نمی شود، و هر كه از لحاظ روحانی از او دور است با نزدیكی مسافت نزدیك نخواهد شد.

و او احتیاجی در مقام الوهیت خود به چیزی ندارد، بلكه دیگران به او احتیاج دارند، و باید خودشان را به او نزدیك كنند، و او صاحب وسعت است، و پروردگاری نیست مگر او كه عزیز و حكیم است.

أما آنان كه او را با فرود آمدن توصیف می كنند: أفرادی هستند كه خدا را به زیادی و نقصان نسبت می دهند، در صورتی كه هر حركت كننده ای نیازمند است به محركی كه او را به حركت درآورد، یا به كسی كه همراه او به حركت درآید، پس این أفراد درباره خداوند متعال گمانهای ناروا برده و هلاك شده اند.

پس بپرهیزید از آنكه در موضوع صفات او در حد محدودی توقف كرده، و او را به صفات نقص یا زیادتی یا حركت كردن یا زائل شدن یا برخاستن یا نشستن توصیف و محدود كنید، زیرا خداوند متعال منزه و بلند است از وصف و نعت واصفین و از توهم أشخاصی كه با توهم خود او را توصیف و تحدید می كنند.

و سپس این آیه را تلاوت فرمود: و توكل علی العزیز الرحیم ألذی یریك حین تقوم و تقلبك فی الساجدین انه هو السمیع العلیم - 26 / 217.

توضیح:

در این روایت شریف قسمتهایی را شرح می كنیم:



[ صفحه 46]



1- ینزل الی السماء الدنیا: نزول به معنی پایین آمدن از بالا است، خواه در جهت مادی باشد یا روحانی.

و نزول پروردگار متعال قهرا به خاطر توجه مخصوص داشتن و قرب به بندگان خود می باشد، و این معنی صحیح نیست: زیرا در مقام روحانی قرب و بعد ظاهری و مكانی و زمانی نبوده، و خداوند متعال محیط بر همه زمان و مكان است.

و این در أجسام است كه قرب و بعد زمانی یا مكانی یا علو یا تسفل پیدا می كنند - سبحانه و تعالی عما یصفون.

و قرب و بعد در مقام الوهیت از لحاظ روحانی و معنوی باشد، و هرگز كسی كه از جهت معنوی نزدیك است: با فاصله مكانی، دور نمی شود، و دور از جهت معنوی نیز نزدیك نمی شود و او احتیاج به چیزی ندارد كه خود را نزدیك كند، بلكه دیگران به او احتیاج دارند كه باید خود را به پیشگاه او نزدیك كنند.

2- و هو ذوالطول لا اله: برای اثبات نفی حاجت او به دیگران و احتیاج همه به سوی او، چهار موضوع ذكر شده است:

اول - ذوالطول: طول به فتح مصدر است. و به ضم اسم مصدر باشد، مانند غسل و غسل. و آن در مقابل قصر به معنی كوتاهی است. و بلندی با موضوعات فرق می كند.

و بلندی در روحانیات از كمیت نباشد، بلكه از لحاظ قوت و قدرت و سعه وجودی و امتداد صفاتی خواهد بود.

و چون به خداوند متعال كه نور مطلق و نامحدود است، نسبت داده شود: دلالت می كند بر سعه وجودی مطلق غیرمتناهی در همه جهات و صفات از قدرت و علم و



[ صفحه 47]



حیات و رحمت.

دوم - لا اله الا هو: الاه: به معنی عبادت و تحیر است. چنانكه عبادت به معنی عبودیت و خضوع باشد. و ضمیر - هو: اشاره به ذات واجب مطلق نامحدود است.

و بهترین تعبیر در مقام دلالت بر نور مطلق واجب غیرمتناهی همین كلمه است كه اشاره می كند به مطلق ذات واجب بدون تقیید به قید و وصفی از صفات و قیود.

سوم - العزیز: عزت در مقابل ذلت است، و دلالت می كند به تفوق و استعلاء نسبت به دیگران.

و عزت در وجود خداوند متعال عبارت است از استعلاء و تفوق بالذات نسبت به همه موجدات علوی و سفلی.

چهارم - الحكیم: حكمت به معنی حكم قاطع و یقینی است، و حكیم كسی است كه متصف باشد با حكمت. و معارف و حقائق یقینی از مصادیق حكمت می باشد.

و حكیم مطلق در همه امور منحصر به خداوند عالم محیط است.

پس این چهار موضوع اقتضاء می كند كه: همه به سوی او كه صفت قدرت وسیع داشته و معبود مطلق و عزیز و حكیم است، رو آورده، و از پیشگاه او حوائج خود را بخواهند.

3- یقول ذلك من ینسبه الی نقص أو زیادة: نقص در مقابل زیادت باشد. و زیادت ضمیمه و ملحق كردن چیزی است به دیگری پس از تمام شدن آن. و نقص كسر و كم كردن از آن است كه به تمامیت نرسد، خواه این نقصان از لحاظ كمیت باشد و یا از جهت كیفیت، و در قسمت مادی باشد یا معنوی.

چنانكه خداوند متعال می فرماید: قم اللیل الا قلیلا نصفه أو انقص منه قلیلا



[ صفحه 48]



أو زد علیه و رتل القرآن 73 / 3.

و نزول كردن به عنوان تسلط و احاطه و ایصال خیر و رحمت: علامت نقصان فی نفسه و احتیاج به تكمیل قوی و تتمیم تسلط و سعه احاطه باشد. و سپس كه با نزول، عنوان تسلط و احاطه تكمیل یافت: صعود به مقام اول دوباره موجب نقصان خواهد بود.

و اگر فرض كنیم كه: در مقام اول تمامیت و كمال بوده است: پس نزول و هبوط از آن مقام موجب نقصان خواهد بود، و یا موجب زیادتی بر كمال و تمامیت.

و به هر حال زیادت و نقصان: دلالت می كند بر تحول و تغییر، و عدم ثبوت ذاتی، و بودن فقر و احتیاج.

4- و كل متحرك محتاج الی من یحركه: حركت: بودن در محل و مقام دومی است بعد از بودن در محل أول، و به تعبیر دیگر: خروج شی ء است از قوه به مقام فعلیت.

و به هر تقدیر: حركت أمر حادثی است، و هر حادث و متحولی محتاج است به مؤثر و فاعلی كه آن أثر را ایجاد كند.

و از جهت دیگر: تحول و تغیر از نبود ثبات و وجوب در ذات كشف كرده، و ممكن الوجود بودن موضوع را تثبیت می كند: زیرا اگر چیزی وجود و هستی ذاتی داشته باشد: به ذات خود اقتضای وجوب و ثبوت و هستی كرده، و برای همیشه در یك حالت و بدون تحول و تغییر خواهد بود.

و این معنی در جسمانیات و روحانیات (ماورای عالم ماده) هر دو جاری است، زیرا وجوب ذاتی منحصر به وجود مطلق و نامحدود پروردگار متعال بوده، و سائر



[ صفحه 49]



موجودات از هر طبقه ای باشند: در معرض تحول و تغیر و حركت هستند.

البته أنواع محتلفی برای حركت هست كه در كتب فلسفه ذكر شده است، و از جمله آنها حركت ذاتی و جوهری است كه در موجودات روحانی نیز جریان پیدا می كند.

5- أو یتحرك به: عطف است به - من یحركه، یعنی أو الی من یتحرك بالمحرك، مانند كسی كه در كشتی یا ماشین نشسته، و با حركت آنها متحرك می شود، و در این مورد تحرك تبعی و به واسطه صورت می گیرد، و از لحاظ آثار مترقبه فرق نمی كند.

پس این گونه گمانها (نزول و حركت تغیر) از روی جهالت و دقت نكردن صورت گرفته، و موجب هلاكت خواهد شد.

6- فاحذروا فی صفاته: و به طور كلی در مقام توصیف خداوند متعال می باید از آنچه موجب حد و قید می شود پرهیز كرد، خواه از جهت قیود مادی باشد، یا از جهت جسمانی و زمانی و مكانی باشد، و یا از جهت محدودیت ذاتی باشد.

موضوع زیادت و نقصان: حد از لحاظ كمیت و هم وضع است.

و تحرك: به معنی متحرك شدن، از أعراض انفعالی باشد كه در أثر تحریك كه فعل است مطاوعه و اختیار فعل می شود، و گاهی از مصادیق أعراض أین (حصول در مكان) و متی (حصول در زمان) و وضع (نسبت أجزاء به همدیگر و به خارج) خواهد بود.

و زوال: به معنی از میان رفتن هستی است، و دلالت می كند به انتهاء و به آخر رسیدن هستی یا زندگی چیزی، و این انتهاء بزرگترین حد بوده، و موجب



[ صفحه 50]



محدودیت تمام هر موجودی است.

پس یكی از حدودی كه سبب محدودیت و متناهی بودن هر چیزی است: زوال ذات یا صفات باشد.

و نهوض: به معنی برخاستن و بلند شدن است، و این معنی حالت مخصوص و قید مشخصی است كه موجب محدودیت در آن وضع و كیفیت خواهد بود.

و قعود: به معنی نشستن است. كه حالت و كیفیت مخصوصی است كه دلالت می كند بر وضع معین و محدودیت خاص.

پس هر كدام از این حدود كه در چیزی دیده شود: علامت محدود بودن، و متناهی گشتن، و متحول شدن، و ثابت نبودن، و احتیاج پیدا كردن، و ضعف داشتن، می باشد.

7- فان الله جل عن صفة الواصفین: صفة مثل عدة به معنی وصف با أقوال و حالات و خصوصیات دیگر باشد. و نعت مربوط باشد به آنچه در صفات و خصوصیات ذاتی است، مانند اخلاق نفسانی و امتیازات بدنی. و أما توهم: به معنی اختیار وهمیات است، و وهم عبارت است از ادراك معانی جزئی، و مخزن این معانی را قوه حافظه گویند.

پس توصیف كردن خداوند متعال نامحدود مطلق: با حالات و خصوصیات و أعمال ظاهری، و با مقامات و صفات نفسانی باطنی، و یا طبق توهمات خیالی، كه برای وصف كننده مطابق فهم خود و به اقتضای درك محدود و ناقصش، حاصل می شود: برخلاف حقیقت بوده، و پروردگار متعال از این ادراكات و توهمات و توصیفها و تعریفات منزه و بالا می باشد.



[ صفحه 51]



و نتیجه اینگونه توصیف و تعریف: تنزل دادن مقام الوهیت نامتناهی و واجب است به مرتبه جسمانی محدود.

و خداوند متعال عزیز و رحیم بوده، و محیط به همه عوالم و موجودات جزئی می باشد، و او همه را و حالات آنها را می بیند.

پس خداوند متعال به همه موجودات از وجود خود آنها نزدیكتر است، آن هم نزدیكی و قرب حقیقی معنوی، چنانكه می فرماید: و نحن أقرب الیه من حبل الورید 50 / 16.

و توصیف او هم باید با صفات و أسماء حسنی صورت گرفته باشد، نه طبق فهم و درك محدود و ناقص ما، چنانكه می فرماید: سبحانه و تعالی عما یصفون 6 / 100.



[ صفحه 52]